فاطمه دخت



چند روز پیش یه پسری تو اینستاگرام پیام داد. یکی دو روز چت کردیم. از این پسرای جهادی که این روزها هم داره ضدعفونی کردن معابر رو انجام میده. بهش خسته نباشید گفتم.

وسط چت بهش گفتم داداشی. گفت

منو دوستت بدون سپاس

laugh

آقایون خب چرا انقدر تابلو مخالفت میکنید با داداش بودن؟ مگه بده؟

 

+ دکمه دنبال کردن رو اضافه کردم که راحت تر بتونید دنبال کنید دوستان

 


سلام ممول

میشه سوار بوبو بشی و از ریرورو بیای زمین دوباره؟ ما همه مریضیم. همه استرس داریم. همه نمیدونیم باید چیکار کنیم. بلا پشت بلا و مصیبت پشت مصیبت.

ممول پدرمون رو از ما گرفتن، سردارمون که رفت، داشتن ما رو از جنگ میترسوندن. هممون شدیم قاسم سلیمانی و گفتیم بیاید ما حریف شماییم ولی بعدش هم انگار ویروس انداختن به جونمون. نمیدونم سیاره شما هم از این آدم بدها مثل ترامپ داره یا نه؟ ممول جانم تو انقدر مهربون بودی که دوس داشتم به جای اون دختر مریضه باهات دوست میشدم و همیشه کنارم بودی. این روزها تنهاییم. تنهاتر از همیشه. حتی اجازه نداریم دوستامون رو ببینیم. کاش میشد بیای خونه ما قرنطینه ات کنم.

 

برای بازی وبلاگی نامه برای .

 

 


روزهای سختیه. اوایل همه استانها درگیر نبودن ولی از وقتی همه استانها درگیر کرونا شدن دیگه استرس منم بیشتر شد . انگار هیچ نقطه امن دیگه ای تو کشور نیست و این خیلی حس بدیه

از بچگی نوشتن منو اروم می کرد . تو این روزهای پر استرس گفتم دوباره رو بیارم به نوشتن. اما از تنهایی هم می ترسم. به خاطر همین گفتم مثلا قدیما اینجا بنویسم. مثل سالهای ۸۶ و ۸۷ که وبلاگ داشتم. یادش بخیر چه روزهای خوبی بود


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

درمان بيماري ها جلوه ی بهاران یادداشت های اینجانب Anna آونگ موزیک Jesse مجله آموزشی یکتا بدون عنوان سئو سایت KhanehBartar